امروز امتحان قارچ داشتیم بسی سخت بود.

از اون قسمت ۶ صبح بلند شدن واسه ۸ صبح امتحان دادن ⁦ರ_ರ⁩

و بای‌بای کردن با استاد از تو تاکسی ⁦(≧▽≦)⁩

و چشمایی که بزور باز میشد واسه امتحان⁦(ー_ー゛)⁩

که بگذریم ⁦<( ̄︶ ̄)>⁩

استاد از نصف جلسه رفت و به جاش یکی از بچه‌های دکتری اومد بالا سرمون

هی میگفت: بچه‌ها دو نفری حداقل تقلب کنید

من گردنم درد گرفت انقدر سرمو بالا گرفتم

بچه‌ها دکتر اومد حواستون باشه

آخرش دیگه بنده خدا خودشم به همه داشت میرسوند.

منم برگه‌ام زیر دستم نبود کلا داشتم میخندیدم.دوستم کل کلاسو با جوابای من عوض کرد.فکر کن اگه جوابام اشتباه باشه.

فکر کنم تا حالا تو عمرم اینجوری تقلب نکرده بودم اونم واسه امتحان ترم!حالا هیجانش به کنار ولی چسبید :)



واسه نمایشنامه‌ام خبرای خوبی توی راهه دعا کنید درست بشه :)

گفتن ممکنه بازدیدش مثل فلان تئاتر نباشه

هزینه دکورش یکم زیاد باشه

تو بازبینی گیر بدن

ولی میدونم که خوششون اومده

و این برام عجیبه.هنوز یکمی هنگم.

میگن خدا گر ز حکمت ببندد دری،به رحمت گشاید در دیگری دقیقا همینه.گرچه هنوز ته دلم دوست دارم با «قاف» اجرا داشته باشم،ولی حسم بهم میگه این اونجا نمیشد.اصلا به تقدیر و این چیزا اعتقاد ندارم ولی حس میکنم «بعضی چیزا» وقتی نمیشه و هی تلاش میکنی و هی تلاش میکنی سخت‌تر میشه.باید ولش کنی.همونجوری که خودش گفت(همون قاف).این باعث میشه یه تجربه جدید کسب کنم و دفعه دیگه با قدرت پیش برم دوباره میخوام تلاشمو بکنم و با یه نمایشنامه خفن‌تر برم پیشش.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جاذبه های گردشگری و توریستی از سراسر دنیا Jermaine بهترین مرکز تزریق ژل خوشتیپ ترین پسر ایران هیأت انجمن های ورزش های رزمی شهرستان خرم آباد مطالب روز چرم های دست دوز چرم ستاره