به حقیقت یکی از دلگیرترین شباییه که تا حالا تجربهاش کردم.نمیدونم این خورشید چه نیرویی داره که دقیقا وقتی غروب میکنه کل انرژی هستی رو میبره با خودش.
شب دلگیریه واقعا.یکی از دوستام فارغالتحصیل میشه این ترم و میره،بعدشم میره سربازی انگار.پست خدافظی که گذاشت عجیب دلم گرفت.یه حساب سر انگشتی کردم و دیدم پنج یا شیش نفر دیگه هم هستن که امسال میرن،چند نفر از بهترین آدمایی که تازه باهاشون آشنا شده بودم و خاطرات خیلی خوبی داشتم باهاشون.
دل حرف منطقی حالیش نمیشه،وقتی میگیره هزار دلیل و برهان عقلانی نمیتونه راضیش کنه که آقا اصلا اینی که به خاطرش ناراحت شدی مهم نیست!
و مشکل ما همینه،که فکر میکنیم همیشه باید منطقی فکر کنیم،اگر منطقی نباشیم یه احمق احساساتی هستیم که از فارغالتحصیل شدن دوستش دلتنگ میشه.هر چقدر بیشتر جلوی این احساسات رو بگیریم،قدرتشون برای زمین زدن ما بیشتر میشه،با یه حرف کوچولو از پا درمیای،درواقع فقط وانمود کردی که برات مهم نیست.و این حرکت به نظرم خیلی احمقانهتره.
درباره این سایت