روی تقویم،تاریخ امروز را با قرمز خط میزند،
کنار پنجره میایستد
به آرامی سیگاری آتش میزند
امروز روز چهاردهم قرنطینه است
و او آخرین بازمانده
آخرین یادداشت را مینویسد و کنار بقیه میچسباند،
این را آخرین هماتاقیش در آخرین لحظات زیر لب زمزمه کرده بود:
کاشکی آخر این سوز بهاری باشد.
۱.در حالی که تلویزیون داره زیرنویس میکنه،از خونه بیرون نیاید و به مکانهای عمومی شلوغ نرید،یکی از خواب بیدار میشه و میگه قرنطینه چیه؟پاشید برید سر کارتون.مملکت نیست که دیوونه خونه است :/
۲.دومین روز،حالم خوبه
۳.میدونی.خدا کنه کور باشن.آخه این حجم از حماقت نمیتونه تو مغز یه آدم بالغ جا بشه
۴.لالمون کردید.وقتی صدای دادت رو کسی نمیشنوه ناخودآگاه لال میشیم.
درباره این سایت